خب رسیدیم به دو قسمتی که میخوام اسمشون رو "شاهکار تدوین" بذارم... سریال بطور کلی از تدوین ویژه و درجه یکی بهره میبره اما اپیزودهای 7 و 8 این تدوین رو به اوج رسوندن.
در اپیزود هفت با صحنههای لباس عوض کردن جیمی:
در اپیزود هشت با صحنههای دستکاری تو اسناد مسا ورده:
از تدوینهای خوب این دو اپیزود که بگذریم میرسیم به داستان مرتبطی که دو اپیزود باهم داشتن و اون هم چیزی نبود جز پایه ریزی دفتر حقوقی جیم و کیم... از شروع اپیزود هفت که با اسکچهای جیم در مورد لوگوی شرکتشون شروع شد:
تا آخر اپیزود هشت:
و چه کارت ویزیت خوبی هم طراحی کرد:
این موضوع که بنحوی محوریت این دو اپیزود قرار گرفته بود، چندتا چیز رو نشون داده شد، یکی اینکه قرار نیست سریال با مفاهیم کلیشهای بازی کنه، وقتی کیم تو اتاق کنفرانس میپرسه میخوای درست کار کنی یا رنگ عوض کنی، نشون میده نمیخواد خودش و مخاطبها رو گول بزنه، هر دو میدونن قضیه چیه... و جیمی هم بعد از کمی درنگ دروغ تحویلش نمیده و میگه همونی هست که هست!
یکی دیگه اینکه چاک بواسطه همون کینه شخصی که قبلا بهش اشاره کرده بودم حاضره دست به هر کاری بزنه تا جلوی پیشرفت جیمی رو بگیره، حتی حاضره وسط روز پاشه بیاد دفتر، اونم بدون هیچگونه خاموشیای، تا نذاره، مسا ورده رو کیم با خودش ببره... پیامدهای اینکارش، هم علاوه بر بد شدن حالش، یکی از کثیفترین حیلههای جیمی رو هم بهراه داره و چقدر هم خوب و حرفهای دستکاری کرد مدارک رو خخخخ
اما موضوع موازی این داستان، مایک بود، مایک که خودش رو آدم شاخی میدونه هیچ رقمه تو کتش نمیره که کسی بخواد تهدیدش کنه، اونم نه تنها خودش رو بلکه نوهی عزیز تر از جانش رو. برای همین با وجود اینکه قضیهاش با سالامانکا حل و فصل شده و ماجرای اسلحه رو درست کرده اما بنظر میاد قصد داره یه کاری با این مکزیکیهای عزیزمون بکنه، اینکه چه کاری قطعا تو اپیزود 9 معلوم میشه... ایده درست کردن Spike strip اونم با شلنگ عالی بود! کلا سریال آموزنده ای هست :دی
خب دیگه بیش از این صحبت رو به درازا نکشونم و بریم سراغ اپیزود 7،
اول از همه در مورد محل تولد کیم وکسلر، جایی که قبلا اونجا زندگی میکرده...
در گفتگویی که با شوایکرت داشت میگه: "یه شهر کوچیک که به سختی تو نقشه پیداست. مرز کانزاس-نبراسکا... اسمش هرگز به گوشتون نخورده". اما گمونم اسمش به گوش ما خورده! و اون شهر جایی نیست جز اوماهای سیاه و سفید خودمون:
برای مشاهده با سایز بزرگتر کلیک کنید
اون مشاور املاکی که خونه رو به عروس مایک نشون میداد، رو یادتون اومد؟
اگرچه در سال 2003 نسبت به 2011 خیلی لاغر تره ولی همونی بود که تو اپیزود 3 فصل 4 برکینگ بد، مچ ماری رو بخاطر دزدیدن قاشق ( و اینجوری چیزا ) گرفت:
ضمنا خونهای که قصد خریدش رو دارن، همون خونهای هست که تو برکینگ بد توش زندگی میکردن
در برکینگ بد در اپیزود 13 فصل 3 دیدیم این خونه رو:
و این خانوم مشاور املاک هم داره برای همون شرکتی کار میکنه، که توی برکینگ بد توش کار میکرد:
(تابلویی که جلوی در خونه های برکینگ بد گذاشته بود رو با عکس بالا مقایسه کنید)
بجز این جزئیات خیلی ریزِ قابل تحسین، یه سری جزئیات خیلی ریزتر هم هست که کاربرها بهش توجه کردن، بنظرم قرار دادنشون خالی از لطف نبود... اولیش مربوط میشه به عکسی که در گوشهی آینه در سالن زیبایی بود (اوووه... کی میره این همه راه رو خخخ):
که گویا این نقاشی هست:
برای دیدن تصویر بزرگتر، کلیک کنید
یا این مورد که واضح هست روی تصویر:
اما بر خلاف 7، اپیزود 8، ارجاعات زیادی نداشت...
یه ارجاع خیلی بزرگ و مشخص داشت، اونم هم Dog House بود... مغازه هات داگ فروشیای که بارها و بارها توی برکینگ بد نشون داده شده بود، از اپیزود 6 فصل 1 که جسی جلوی اونجا شیشه میفروخت تا اپیزود 1 فصل 2 تا جایی که جلوی این مغازه به یه مرد فقیری تو اپیزود 9 فصل پنج پول داد...
این کهنه سرباز قلابی هم گویا یکی از موکل های جیمی بوده:
که تو اپیزود هشت فصل 2 برکینگ بد هم یه اشاره ای میشه:
تا بررسی دو اپیزود آخر این فصل، بدرود:
(اگرچه به عنوان سوتی قسمت هشت میشه به غیب شدن پتو از روی پای قند عسل اشاره کرد: کلیک کنید)
پ.ن1: (حاوی اسپویلر از قسمت های بعدی) یکی از سورپرایز های این فصل احتمال میره حضور هنک باشه (با توجه به این عکس) به شخصه برای دیدن خودش و همکارش لحظه شماری میکنم.
پ.ن2: ترجمه دو اپیزود پایانی به احتمال زیاد توسط سپهر و آرین عزیز انجام میشه و بنده این سعادت رو ندارم در این دو اپیزود در خدمتتون باشم...
|